سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

و اکنون – باور کنید،تناقض ها شما را از فهمیدن و دیدن شباهت ها باز ندارد – و اکنون همین روح است که در انسان جدید عصیان کرده است.

خواهید گفت آن عصیان کجا و این کجا؟این را می دانم،دیدن اختلاف این عصیان ها که تنها پلک های گشوده می خواهد.در زیر این کثرت صورت،وحدت جوهر را می خواهم نشان دهم.طغیان «علی(ع)» و طغیان کامو!

 

دو زندانی مجرّدی که از تاریکی و تنگنا به ستوه آمده اند؛آهنگ فرار دارند،یکی به «آن جا»،دیگری به «هرجا که اینجا نیست».ایمان یا انکار مائدهء آسمانی،مسئله ای ثانوی است.این دو بر سر جوئی که لجن از آن می گذرد،دست از خوردن باز داشته اند.این دو پرنده با زاغ شادی که از بوی لجن مست شده است و منقارش را تا گردن در آن فرو برده است؛و عشق و کینه اش از لجن برمی خیزد؛و این را مخلب می کشد و آن را منقار،تا حرصش را اشباع کند،بیگانه اند؛با هم،خویشاوندِ هم دردند.

 

بودا زندگی را رنج،«علی(ع)» دنیا را پلید،سارتر طبیعت را بی معنی،و بِکت،انتظار را پوچ یافته اند.همه شان به روی یک قلّه رسیده اند و از آنجا،این جهان و حیات را می نگرند؛هرچند فاصله شان به دوری کفر و دین.

 

در «آنچه هست»،همگی پیروان یک امّتند؛امّتی که خود را در این خاکستان اندک و زشت و بی احساس،غریب می یابند.امّتی که «آن چه هست» را بیگانه،اندک و زشت می یابند.« در آنچه باید باشد» نیز پیروان یک مذهبند.مذهبی که اصولش سه تا است:حقیقت،خوبی،زیبائی.

 

پس می بینید که چه پیوندهای مشترکی باهم دارند؟پس اختلاف شان در چیست؟

 

تنها در این که «آن چه باید بشود»هست؟ یا نیست؟

 

چون که این رنگ از جهان برداشتی،موسی و فرعون کردند آشتی

 

... پایان ...